روزگاری عهد کردی پای من جان میدهی
جان خود را هر دمیدرجا ، قربان میدهی
من اگر کافر شوم از دین گریزم هر زمان
تو ز مسجد میشوی یکباره ایمان میدهی
یا کلیسا را رها کردم به مسجد پا شدم
سورهی یاسین بخوانی جلد قرآن میدهی
حالیا رفتی ز پیشم ترک کردی عاشقت
گوئیا دریای دل ، پیوسته طوفان میدهی
حرمت عشق ات چنین لالم نموده ساکتم
تو جوابم را ببین بی باک و عریان میدهی
انتظارم را ربودی از دل بیمار من
منتظر دیگر نباشم باز درمان میدهی
تو "کیان" زیبا سرودی بی وفاییهای یار
تو شدی توسن سوار اینگونه جولان میدهی
کیان تبریزی
اسفند 98